در پست قبل، یعنی «چکاپ کامل شامل چه مواردی است؟ | آیا به سلامتی خود اهمیت میدهید؟» در مورد باور عموم درباره چکاپ کامل نوشتم و حالا قرار است این بحث را با اصلاح این باور تکمیل کنم. در پست قبلی گفتیم چکاپ کامل چه چیزی نیست، و حالا میخواهیم بگوییم چه چیزی هست!
بیشتر بخوانیدپزشکی و مسیرش :)
چکاپ کامل شامل چه مواردی است؟ | آیا به سلامتی خود اهمیت میدهید؟
بگذارید با هم روراست باشیم: چکاپ کامل -آنطور که فکرش را میکنید- وجود ندارد!
زمانی که مشغول طبابت به عنوان پزشک عمومی بودم، “درخواستکنندگان چکاپ، آن هم از نوع کامل” بخش بزرگی از مراجعانم را تشکیل میدادند. فکر نمیکنم از بین این موارد، کسی بوده باشد که برایش توضیح نداده باشم آنچه را که به این عنوان میشناسد و از من درخواست میکند، به تنهایی ارزشی ندارد و شاید حتی نیازمند انجامش هم نباشد.
بیشتر بخوانیدطرح پزشکی و حالا یکسالگیاش!
طبق عادت، قبل از شروع ساعت کاری نشستهام توی اتاق، پشت میز، دفترم را جلویم باز کردم. انقدر خواب آلودم که سرم را نمیتوانم روی گردنم تحمل کنم. پلکهایم جانِ ایستادگی ندارند! سرم را میگذارم روی دفتر، به امیدِ اینکه امروز همه دیرتر بیایند پشت این در، و با صدای افتادنِ خودکارم روی زمین بیدار میشوم. چه مینوشتم؟
بیشتر بخوانیدشِبهِ کلیشه! | آینده شغل شما چطور است؟
اسمش را نمیشناسم. پیامش را باز میکنم. دانشجوی سالهای اول پزشکی است و میگوید قرار است به دندانپزشکی تغییر رشته دهد، و از من میخواهد که بگویم به نظرم این کار درست است یا نه.
بیشتر بخوانیدبرای یک قبیله، چند مرگ بس است؟
تازه استاژر شده بودم. اینم بگم، که با کلی حال بد استاژر شده بودم. با کلی خستگی ذهنی. از نظر ذهنی احساس میکردم احتیاج به استراحت دارم ولی امکانش محقق نشده بود. شروع استاژریم افتاده بود به داخلی و این برام یه استرس مضاعف بود توی اون اوضاع! و من، که خوب بلد بودم هر چیزی رو به یه استرس جدید تبدیل کنم برای خودم.
بیشتر بخوانیداین روزهای سیاه و خسته!
یک خروار عنوانِ نوشته نشده، چند خاطرهی ریز و درشت که قرار بود ثبتشان کنم، دو کتابی که اخیرا تمام کردم و ذوق نوشتن دربارهشان را زیر خستگیهایم خاک کردم…
بیشتر بخوانیدبدو تا دیر نشود! | تفکر حاکم بر رشتهی ما و آدمهایش!
تفکر حاکم بر رشته ما و آدمهای رشته ما، تفکر دویدن از ابتدا تا انتهاست. نه تنها درون ما چنین تفکری حاکم است، بلکه از بیرون نیز هرکس به این دایره نگاه کند، نگاهش آغشته به همین فکر است. کاری به اتیولوژی آن ندارم، که از کجا نشئت گرفته و چه چیزهایی در شکل گرفتنش نقش دارد! به هر حال تفکر غالب، این است. که باید بدوی تا جا نمانی. از کی؟ معلوم نیست. باید بدوی تا دیر نشود. برای چه چیزی؟ معلوم نیست. ما باید در مسیری که از پیش تعیین شده و «همه» در آن در حال دویدناند، بدویم.
بیشتر بخوانیدآنچه پس از تمام شدن احساس میکنیم | شروع!
و این نشاندهنده آن بود که دیگر راه گریزی نیست. دیگر همه چیز جدی است و این زنگ هشدار شروع یک راه جدید است. شروعی که هنوز از پایان قبلش دل نکنده بودم و خداحافظی باشکوهم را داشتم به اندازه یک عمر کش میدادم! انگار که شکوه در اطالهی لحظات تجلی مییافت.
بیشتر بخوانیدآنچه هنگام تمام شدن حس میکنیم | در کشاکش فارغالتحصیلی
پلهها را یکی یکی بالا میروم. از اینکه تحمل منتظر ماندن برای آسانسور را نداشتم و تصمیم گرفتم برای رسیدن به طبقه پنجم از پله استفاده کنم، به خودم فحش میدهم! و البته این لحظهها برایم آشناست.
بیشتر بخوانیدآنچه قبل از تمام شدن حس میکنیم | دفاع پایاننامه و ماقبلِ آن!
«خانم دکتر به نظرم آمادهی دفاع هستید.»
جملهای که مدتها منتظر شنیدنش بودم و فکر میکردم موقع شنیدنش وجودم از شعفی وصفناپذیر پر شود، اما حالا که شنیدم حس میکنم تماما از اضطرابی عجیب و غریب پر شدم و تمام تنم یخ زده.
بیشتر بخوانیددوراهیِ من | طرح یا رزیدنتی؟!
از حدود یک سال پیش، ذهنم درگیر این شد که رزیدنتی بدم یا اول برم طرح؟ تا قبل از اون، مطمئن بودم که میخوام سریعاً رزیدنتی شرکت کنم و برنامه زندگیم رو هم برا اساس اون چیده بودم. تا اینکه یکم تردید کردم و گفتم: فاطمه واقعا مطمئنی الان همینو میخوای؟ مطمئنی که تصمیمت شتابزده و کلیشهزده نیست؟ مطمئنی تصمیمت به این خاطر نیست که تقریبا “روتین مون شده همین”؟
بیشتر بخوانیدپزشکی؛ مسیرِ بی انتها!
شاید مستند راه قریب رو دیده باشی؛
میدونی؛ مسیر پزشکی خوندن یکمی پیچ و خماش زیاده!
من و تویی که داریم این مسیرو میریم، خوب میدونیم چه خبره مگه نه؟؟
بیا از اول شروع کنیم…
بیشتر بخوانید