این روزهای سیاه و خسته!

یک خروار عنوانِ نوشته نشده، چند خاطره‌ی ریز و درشت که قرار بود ثبتشان کنم، دو کتابی که اخیرا تمام کردم و ذوق نوشتن درباره‌شان را زیر خستگی‌هایم خاک کردم…

از دلِ این روزهای سیاه و خسته، بد نیست حداقل این چند خط باقی بماند. که یادم بیاید هر بار بغض و خستگی و کار بود که سد راه کلماتم شد. کلماتی که در ذهنم شکل گرفت و روی کاغذ نیامد. 

نمودار خستگی ذهن و جسمم حالا شبیه همان نموداری‌ست که این روزها می‌بینید: تند و تیز و صعودی! 

حس سربازی را دارم که جانش نه برای فرمانده اهمیتی دارد، نه برای مردمش. 

به امید گذر از این روزها؛ و به امید آنکه این چند خط، گشایشی برای دوباره نوشتن باشد.

6 دیدگاه در “این روزهای سیاه و خسته!

  • اردیبهشت 1, 1400 در 3:01 ب.ظ
    Permalink

    واقعا روز های خسته و سیاه
    و نمیدانم چه حسی دارد که روزانه شاهد ده ها و گاها صد ها مرگ باشی …
    تنها برایت و برای خودمان گذر از این امتحان سخت را ارزو میکنم

    پاسخ دادن
  • اردیبهشت 2, 1400 در 4:21 ب.ظ
    Permalink

    سلام عزیزم
    انشالله هرچه سریعتر این روزهای تلخ تموم شه…
    مخاطب وبت هستم ولی کامنت نمیذارم معمولا… خیلی هم نوشته هاتو دوست دارم و شاد میشم از دیدن هر عنوان و تصویر جدیدت…
    خدا قوت

    پاسخ دادن
    • اردیبهشت 13, 1400 در 7:48 ب.ظ
      Permalink

      سلام فاطمه عزیز!
      باعث افتخار منه که میخونی و دوست داری 🙂
      و اینو بدون که خیلی خوشحال میشم از خوندن نظرت :))

      پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *