دو‌راهیِ من | طرح یا رزیدنتی؟!

از حدود یک سال پیش، ذهنم درگیر این شد که رزیدنتی بدم یا اول برم طرح؟ تا قبل از اون، مطمئن بودم که می‌خوام سریعاً رزیدنتی شرکت کنم و برنامه زندگیم رو هم برا اساس اون چیده بودم. تا اینکه یکم تردید کردم و گفتم: فاطمه واقعا مطمئنی الان همینو می‌خوای؟ مطمئنی که تصمیمت شتاب‌زده و کلیشه‌زده نیست؟ مطمئنی تصمیمت به این خاطر نیست که تقریبا “روتین مون شده همین”؟

خیلی خیلی فکر کردم، خیلی زیاد. مشورت با آدمای مختلف، از همسر و پدر و مادر بگیر تا دوست و همکار و استاد و غیره! نشستم دو دو تا چهار تا کردم، اونم صد بار! مشورتا خیلی به دردم خورد، اما تهش من بودم که باید تصمیم می‌گرفتم. کلافه شدم، سردرگم، چون تصمیمی بود که تمام برنامه‌هامو تحت‌الشعاع قرار می‌داد و من اگه عوضش می‌کردم باید همه چیزو یه جور دیگه می‌چیدم. اما الان، نمی‌خوام از تصمیمم حرف بزنم، چون فرقی نداره که اون چی بوده! اما تو مسیرش، چیزی رو یاد گرفتم، برام یادآوری شد، برام پخته تر شد، که سر هر دو‌راهی دیگه‌ای میاد کمکم!

واسه من اینطوری بود که تهش فهمیدم چیزی که مهمه اینه که با خودمون رو راست باشیم، ببینیم واسه زندگی‌مون، زندگیِ خودمون، چی می‌خوایم. چه مسیری رو می‌خوایم، چه اتفاقاتی رو در چه زمانی! اینکه چجوری خوشحالیم؟ چجوری نزدیک‌تریم به خودی که دوست داریم باشیم؟

چیزی که مهمه اینه که حواسمون باشه صرفا سوار موجی که اطرافمون در حال حرکته نشیم! شاید بگی مگه مسیر موج همیشه غلطه؟ خب، مگه من گفتم غلطه؟ من میگم درست و غلط این مسیر، تو شرایط تو و برای تو معنی پیدا می‌کنه، شاید یه مسیر برای من غلط باشه، برای تو درست! کی می‌تونه انقد راحت بهت بگه درست و غلطِ ادامه زندگیت چیه؟

بذار واضح تر بگیم. یه مدت موجِ دادنِ آزمون رزیدنتی راه میفته، یه مدت موجِ ندادن رزیدنتی!، موج مهاجرت و غیره و ذلک… تو اوج مخالفت واسه رزیدنتی دادن و گفتن از بدیاش (که درستم هست!)، شاید منِ نوعی دقیقا می‌دونم چی می‌خوام و با انتخاب اونه که خوشحالم، با انتخاب اونه که زندگیم به اون سمتی میره که می‌خوام، زندگیم اون شکلی می‌شه که می‌خوام، پس می‌رم سمتش با تموم بدی‌ها و سختی‌هاش. عالم و آدمم که سرزنشم کنن، من برای تصمیمم یه دلیل خوب دارم!

واضحه که اگه خواسته تو خلاف جهت موج باشه، باید حرفای زیادی بشنوی! ممکنه اون حرفا آزارت بده، تو رو به شک بندازه، برای همینه که میگم مسیری رو انتخاب کن که برای انتخابش، یه دلیل محکم داری! دلیلی که لازم نیست برای همه بگی و قانعشون کنه، ولی لازمه وقتی خواستی شک کنی بتونه خودتو قانع کنه.

می‌دونی، ما سر دوراهی یا چندراهیای زیادی قرار می‌گیریم، گیر می‌کنیم، قفل می‌شیم. تهش با تموم آدما و حرفایی که کمکمون می‌کنن، اگه ما از دوراهی گذشتن و تصمیم گرفتنو -اینکه رو چه حسابی باشه- یاد نگرفته باشیم، حتی اگر تا ابد هم سر دوراهی نمونیم، تا ابد یه چشممون به راه دومی که نرفتیم می‌مونه! تهش چی می‌مونه؟ اشک و آه و حسرتِ کاذب! آره کاذب، چون بهت قول می‌دم با این اوصاف، هر راهی که بریم بعدش تو ذهنمون راه دوم “همه‌چی” تره! بهتر، جذاب‌تر، منطقی‌تر!!

میخوام بهت بگم برای من، همین شد که فاطمه‌ای که شش سال یه مسیر تو ذهنش بود، یه لحظه شک کرد و دید الان تو یه مسیر دیگه راضی‌تره، چون شرایط آدما به مرور زمان ممکنه فرق کنه! همین شد که فاطمه‌ای که تمام سال کنکور واسه داروسازی می‌خوند و اسم پزشکی رو نمی‌آورد، یه ماه مونده به کنکور عزمش رو جزم کرد که طوری انتخاب رشته کنه که فقط پزشکی بیاره.

ته حرفم اینه؛ خیلی خوبه که من از تو راهنمایی بگیرم، خیلی خوبه که خوبیا و بدیای یه راهو برای هم بگیم، اما باید بدونم ته تهش منم که بر اساس شرایطم تصمیم می‌گیرم، که صد نفر ممکنه از دور ببینن و بگن غلطه. اما بعضی وقتا، درست و غلط مسیر برای تو و تو شرایط تو معنی پیدا می‌کنه. همین.

2 دیدگاه در “دو‌راهیِ من | طرح یا رزیدنتی؟!

  • دی 8, 1399 در 8:48 ق.ظ
    Permalink

    یه ویژگی که خودم دارم و بهش افتخار میکنم اینه که همیشه به راهی که بقیه میرن شک میکنم. چون طبق یه قانون نانوشته بیشتر آدما تسلیم شرایط محیطن (هشتگ من یک خودشیفته). وقتی این همه پزشک میبینم شب و روز مث اسب کار میکنن، مطمئن تر میشم که من اینگونه نخواهم شد. (هشتگ میدونم اسب واژه خوبی نیست). ممنون که نوشتید و زیبا نوشتید.

    پاسخ دادن
    • دی 13, 1399 در 9:13 ق.ظ
      Permalink

      احسنت دکتر، خودشیفته چرا، واقعا این خیلی عالیه! کاش هممون بتونیم اینطوری باشیم، به چیزایی که برامون بدیهی و پیش پا افتاده شدن، فقط یه لحظه شک کنیم!
      ممنونم نظر لطفتونه، ممنونم که نظرتون رو نوشتید 🙂

      پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *