خواندنِ کورسرخی شبیه گوش دادن به یک موسیقی زنده بود. از آنها که انقدر مسحورشان میشوی که سرت را میآوری بالا تامطمئن شوی واقعا دست آدمیزاد در نواختن آن درکار است؟ و آیا واقعا داری آن را میشنوی؟
کورسرخی مجموعه روایتهایی است به قول نویسنده از «جان و جنگ». یک تلخیِ ملموس و گَس، که زیر دندانم مزه مزه میکردم، لرزه به تنم میافتاد و بعد جلد کتاب را برمیگرداندم تا مطمئن شوم اینها روایت و مشاهدات هستند یا داستان!
عالیه عطایی نویسنده اهل افغانستان است که قوت قلمش را قبلا در مجموعه داستان چشم سگ و رمان کافورپوش به رخ کشیده. حالا در این مجموعهی کوتاه، از مشاهداتش میگوید، نه لزوما از وسط جبهه جنگ در افغانستان، بل از رد پاهای جنگ در سرتاسر زندگی مردم سرزمینش.
به نظر من، توصیف مشاهدات، استعارهها و انتقال حس لحظات قوی بود و میشد مزه لحظهها را حس کرد. البته شاید به عنوان یک خاورمیانهای، درک این مسائل خیلی هم سخت نباشد. اما از قوت نوشتار و تاثیرگذاری آن نمیتوان گذشت.
سلام. به لیست اضافه شد 🙂 ممنون.